-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 آبان 1399 00:23
https://uupload.ir/view/9nqh_کوثر_خالقیان_دوازدهم_گرافیک_درس_اخلاق_حرفه_ای_پودمان_1.pdf/
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 مهر 1399 02:19
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 مهر 1399 23:11
https://i.pinimg.com/564x/ad/be/66/adbe668cc5b31ddb901812486033e60b.jpg https://i.pinimg.com/564x/8f/40/55/8f4055a05625c6f6dabc7ea32780d60f.jpg https://i.pinimg.com/564x/92/3e/c3/923ec3b568e36fbe6f1150203edea23a.jpg https://i.pinimg.com/564x/6f/10/25/6f1025c439ceea2d855cb81418c86469.jpg...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 شهریور 1399 23:06
https://i.pinimg.com/564x/70/88/35/708835c11491f4de9c22f7a567ce77f0.jpg http://uupload.ir/files/ttzz_photo-2020-09-05-15-18-42.jpg
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 فروردین 1399 18:43
امتحان دینی داشتیم نشسته بودم گریه میکردم سر پنج درس! اخر هم نامردی نکرد از درس شش هم داد در حالی که ازش پرسیدیم! اگه حساب کنه زیر 18 میشم اگه حساب نکنه بالای 18 و اگه زیر 18 شدم میرم اعتراض میکنم باعد رفتم خونه ی زهرا کتاب عکاسی نورسنجی رو دارم میخونم فعلا اولاش که همش بلد بودم فقط بخش هیستوگرام که کامل توضیح نداده...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 فروردین 1399 18:42
شنبه 12 بهمن: نرفتم مدرسه حالم خیلی بد بود مامانم گفت نرو دستمم از پنجشبه درد میکرد و فعالیت رو ننوشتم و بچه ها گفتن خیلی خر شانسی چون معلما نیومده بودن و پودمان و فعالیتا رو تحویل نگرفتن :* باشگاه نرفتم چون گفتم میخوام امتحانامو بدم رفتیم مشاور گفت ترست طبیعیه و گفت رنگ و روت =ریده بهم گفت یک کارایی بکنم و پریودیمم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 فروردین 1399 18:42
تا سه شنبه صبح رو نوشتم ششه شنبه بعد اون اتفاق تا خوابم برد بیدارم کردن برم مدرسه منم نرفتم ام نمیدونم اینجا رو گفتم یا نه عین مستا بودم گفتن بخواب خوابیدم رفتم مدرسه سر پودمان ریاضی چهارشنبه تعطیل هیچ گهیم نخوردم نه یادم اومد رفتم خونه امان بزرگم نظافت چی اورده بود خونه رو تمیز کنه شنبه فاتحه دارن برای علی... من که...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 فروردین 1399 18:42
جمعه رو یادم نمیاد شنبه رفتم کنفرانس انواع شخصیت های براساس mbti دادم خیلی خوب بود زنگ اخرم قرار شد هفته ی دیگه کنفرانس یک چیز دیگه بدم ایده یابی:// برگشتم رفتیم کفش خریدیم داشتم میمردم از بیخوابی 7 درصد شارژ داشتم ولی رفتم کفش خریدم چون اون موقع مامان میگه ببین من خواستم ببرمت خودت نداری میای کل فلکه هارو گشتیم اخر...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 فروردین 1399 18:42
شنبه رفتم مدرسه و چون امتحانات تئوریمون تموم شده و پودمان و ژوژمان هم که اصن امتحان حسابش نمیکنن! باید میموندیم مدرسه ولی کاملا بیکار بودیم چون خیلی غایب داشتیم و باید فعالیتای پودمان دوم کارگاه نو اری رو تحویل میدادیم و از هر گروه یک نفر شروع کرد به نوشتن و بقیه فک زدن :)) زنگ اخر هم باید پودمان سوم مدیریت تولید رو...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 فروردین 1399 18:40
دیروز شنبه رفتم مدرسع امتحان چاپ داشتم اها اره ... بعد باید برمیگشتیم خونه مدرسه لنتی فاکینگی مارو تا ۱۲ نگه داشت ماهم اعتراض چ وضعشه مدیر خاک تو سری بدون اینکه به حرفامون گوش بده گذاشت رفت خیخواستیم بگیم خود همون کسی که زنگ زد اومد میخواست بگه من خودم چهارشنبه زنگ زدم گفتید امتحان میدیم برمیگردیم.... ولی اصن گوش...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 فروردین 1399 18:40
بابا بیدارم کرد گفت بیا این لیست مامانتو اماده کن:/// منم پاشدم هرچی گفته بودوگذاشتم تو ساک رفتیم بیمارستان اول گفتن نریم تو ولی بعد رفتم تو دیگه کاری نتونستن بکنن:// گفتم نمیخام دیگه برم ولی رفتم گفتم خب مامانمو میخام ببینم:(( دیدیم تختشو عوض کردند یک جا دیگه شده تنها اتاق در دار بود واسه این بود که... اصن چرا همچین...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 فروردین 1399 18:40
دیروز چهارشنبه فقط چهار نفر بودیم و فقط ضربات پا کار کردیم رسما خصوصی بود نه نیمه خصوصی! دیروزم که مدرسه نداشتیم! امروز هم رفتم دیلمان باید از روی شش نفر بپرم! میتونم 5 تاشو میتونم ترسیده بودم ولی شش تاشم میتونم دفه ی بعدی میرم حدیث اومد رفت دندونش شکست!! میترسم! خیلی زیاد هم میترسم! حتما الان دور برمیدارید میگید چنگ!...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 فروردین 1399 18:40
صبح رقیه رو صدا کردن رفت مدرسه و همچنین هم منو صدا کردن برم مدرسه! ولی خب من گرفتم خوابیدم چون گفته بودن دل به خواهیه! و بچه ها متعجب اولین بار توی عالم مدرسه دل به خواهیه! خخخ ساعت یازده دیدم مامان لباس پوشیده بابا جلو در تا چشامو باز کردم گفتم مامان کجا میری؟ گفت پیش ابجیم گفتم من برم خونه زهرا؟ گفت برو و گرفتم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 فروردین 1399 18:40
ساعت شیش بلند شدم صبحونه خوردم اینا یهو مامانم گفت نمیریم :((( به دلم افتاده نمیریم:((( به دلیل مسخره ایییییییم :((( شدییییییدا موند تو دلم :((((( بابامو فرستاد رفت اخه قرار بود بابام بمونه مواظب رقیه رقیه خواب بود هنوز اخرم نتونستم بخوابم به امید اینکه الان رقیه بیدار میشه میریم :(( و نرفتیییم:((...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 فروردین 1399 18:40
دیروز امتحان عربی دادیم یک خنده داااااار بود! نه خنده دار نبود خیلی سخت بود جوابای ما خنده دار بود! بعد امتحان با اینکه گند زده بودیم همش خندیدیم و حالمونو خوب کرد :/// توی راه برگشت هم زینب بیت قائم رو دیدم و سارا رو نه سارا دوستم اون یکی سارا فامیل دور تره که اسمشم نمیدونم یکم حرف زدیم یک عالمه حس خوب گرفتم بعد...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 فروردین 1399 18:39
150 تومن از اون همه پولی که اول مهر داشتم مونده:)) چیزی نخریدم!!! نه به خاطر روند خرج کردن پولم نی:)) به خاطر اینه که ۶۸ تومن فقط پول یک پاک کن دادم:) و چقدر این پاک کن ها فراوونه:)) خدا لعنتت کنه روحانی:)) تمام لعنت های زمین و اسمون بهت:)) امیدوارم دیروز اخرین روزی باشه که رفتم بازار در این سال تحصیلی:))) عا راستی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 فروردین 1399 18:39
دوروزه داره تو مدرسه بهم خوش میگذره یک چی درونم تغییر کرده و انگار رو بیرونم تاثیر گذاشته :) نمیدونم! تنها چیزی هم که درونم تغییر کرده اینه که دیگه ادمارو خط نزنم وای خیلی خوش گذشت این دوروز مخصوصا مووقع ناهار درسته اکیپمون کمی انسجام خیلی نداره ولی خیلیخ ندیدم مخصوصا موقع ناهار امروز کگکه دیگه خیلی خیلی خیلی خندیدم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 فروردین 1399 18:39
وقتی حرف دلمو میزنم و میپره دیگه دوست ندارم دوباره بگمش ولی میگم. نمیدونم چجوریاس همیشه در هر حالتی بودم یک اهنگ متناسب با اون خودش میاد سراغم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 فروردین 1399 18:39
:)))))))) حرفم نمیاد:))) یک عالمه چیز تو ذهنمه که هیچ کدومش پنج تومن این هفته بیشتر پول تو جیبی گرفتم:/ پنج تومنم بهتر از هیچیه:)) میرم یک دلستر مالت دیگه میخرم خخخ:)) از چهارشنبه شروع کردم جمع کردن شیشه ها به مامانم گفتم میخام بچینم رو میزم گفت چقدرم میزت جا داره:))) فعلا فقط دوتا رو میزمه:/ یکی لیمویی یکی کلاسیک......
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 فروردین 1399 18:38
داشتم قیمت کتابای دن براون رو دیدم کرک و پرم ریخت:// البته الان نصف کتابایی که میخام همین قیمتن دنیای سوفی تا این همهههه حالا من برام مهم نی چاپ اخر باشه فقط میخامش :( خیلی مزخرفه که کتابخونه های محدودی دارن و من الان باز میخام بخونمش و شدیدا نیاز دارم با یکی در موردش بحث و گفتگو کنم :( تو انقلاب تو دست فروشا پیدا...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 فروردین 1399 18:38
+ خداحافظ خانم + کوثر +بله برمیگردم و دستشو جلو میاره منم فکر کردم برای خدافظی رسمی تر دستمو بردم جلو که گیر کردم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 فروردین 1399 18:38
:_)))) :))))))) ایح :)))))) اخه چرا اینقدر خوبی تو؟ فرشته ی زمینی من :))) تو, نزار بگیرن رویاتو, محدود کنن دنیاااااتو. چی شده که یک مدت نمیرفتم سراغشون؟ چیشد الان یهو اعلامیه همین امروز اومده بیرون دیدم؟ ایح وای وای گیییییییییییییجم :(( خداااااا نمیدونم چی بگم میشه یکی بم بگه چی بگم ؟ فقط یکی بیاد اینترنتو قطع کنه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 فروردین 1399 18:37
ایح خودتون برید تو کانالم اهنگامو گوش بدید دیگه مرسی اه. فقط اهنگای غیر مجاز زیاد نزاشتم که اونم از اون به بعدبیشتر میزارم اونجا با اینجا چه فرقی داره؟؟ قرار بود اونجا سانسوری فقط در مورد غرررر بعله اصن چه اهمیتی داره خااا من همییینقدر پر از تناقضم ولکنید بای. داشتم میگفتم، ایییح این البوم زین چقدر حرفای...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 فروردین 1399 18:37
چهارشنبه رفتم مدرسه جایزمو گرفتم خانم مرادی منو دید گفت هنوز کولتو میندازی؟ شطرنجی شدم نیشم تا بنا گوش باز گفتم اره دوروزه از خواب بلند میشم حس میکنم خستم, بعد متوجه شدم دوروزه پتو ننداختم برای همینه! از هر چی مناسبت های مذهبیه بدم میاد, از هرچی ادمای غیر مذهبی ای که به عقاید بقیه احترام نمیزارن و دم از ازادی و احترام...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 فروردین 1399 18:37
اگه بدووهید الااان چقدررررر خوشحالم. اگه بدونید نیشم تا کجا باازه... اگه بدووونید دااارم عشششق میکنم. هییییچی به اندازه ی اییین نمیتونست خوشحااالم کنه هیییچ هدیه ای اندازه ی این برامم با ارزش نیییست. هیییچییی قشنگ تر از این نیییست.نیییست. نیییست. گفت مخصوص تویه صداشو در نیار... حال ندارم برای بقیه هم بزنم. گفت گفتم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 فروردین 1399 18:37
باز خواب دیدم تکراری بودن باز... ولی خوشحالم میکنن که باز دارم خواب میبینم خوابای جز خوابا محدود کننده مثل خواب بالا... دوتا خواب دیدم امروز اه شروعشو یادم نمیاددد یادم بود الان... ولی الان فقط اون صحنه ی فرار توی قطار رو یادمه... یهو با مشورت هم به این نتیجه رسیدیم که جادوگر هم توی قطاره... واگن به واگن رسیدم به اون...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 فروردین 1399 18:36
ساعت سه صبح خوابم برد هفت بزور رفتم مدرسه از مدرسه برگشتم رفتم انقلاب دو کتاب نقاشی با رسمت راست مغز و تکنیک و اموزش نقاشی نیکویید رو خریدم شد 100 تومن :) برگشتم خونه با بابا رفتم بیرون برگشتم یهو دیدم خوامب برد نیم ساعت خوابیدم بعد پاشدم رفتم باشگاه برگشتم 8 بود و گرفتم تخت خوابیدم تا 6 7 صبح :) تو عمرم اینقدر...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 فروردین 1399 18:36
یک دوره گواش 8 جلسه تابستون شرکت کردم هنوز جلسه 5 ام :) یک ماه کامل وارد تلگرامم نشدم شایدم دوماه, بعد الان میترسم بهش پیام بدم :) در اصل روم نمیشه :) میخوام بقیه پولشو بریزم :) فکر کنم طولانی ترین دوره رو با من داره :) 5 ماه سر 8 جلسه گواش نا قابل خیلی اذیتش کردم :/ یکی بم یک راه حل بده :(( فقط به خاطر همین تلگراممو...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 فروردین 1399 18:36
تعطیلات زیاد باعث شد که حس کنم تابستونه :)) هرچند ککه کاش واقعا تابستون بود چون فقط داریم از درسامون عقب میفتیم! اگه راهنمایی بودم ناراحت نمیشدم ولی الان درسای تخصصیمو دوست دارم. امروز رفتم خونه ی مامان بزرگم و دایی از تبریز برگشته بود دایی سامی و بازی کردیم با دختر داییا و هوم خوش گذشت دوباره لیست کارامو نوشتم هرچند...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 فروردین 1399 18:36
وارد یک مرحله جدید از زندگیم شدم. جواب خیلی از سوالایی که دنبالشون بودم و همش باعث یاس و نامیدیم میشدند رو گرفتم حالم خیلی خوبه و خیلی بهتر از قبله تصمیمای جدید دارم هدفا همون هدفاس ولی به شکل دیگه! برای همین میخوام حالت وبلاگ رو عوض کنم اینجا همش غر بود و حتی وبلاگ قبلیم حداقل میدونم دیگه تصمیم ندارم اینقدر غر بزنم!...