19

بیدار بودم از شدت استرس ابه:/ اخرش بابام اومد بیدارم کرد بعد مامان اومد شدید بد بیدارم کرد بعد لج کردم اب ریخت روم دیگه خیلی لج کردم گرفتم خوابیدم! حالا تصمیم داشتم پاشما! ولی اگه نمیخوابیدم تا خود شب باز سردرد داشتم! سرم بهونه کم نداره برای سردرد!

پاشدم رفتیم سر اون خونه ه بعد یک بسته کار گرفتیم. بعدش هم رفتم خونه ی زهرا عکاسی:/ الان خیلی دلم میخواست بنویسم از دستش در رفتم ولی خب بحث خواستگاره شد:/ عر به معنای واقعی خرم کرد:/ منم مثل خر قانع شدم:/ و فردا هم قراره خواستگاره بیاد بااااااااز :/ 

بعدش رفتم باشگاه محمدی کمربند سبزشو بست و دیبا هم بست و دوتا کوچولوهامون هم کمربند نارنجی دوتا شیرینی خوردیم:) بعد. هیچی این محمدی شدیدا حرصمو در میاره. نه شدیدا حرصمو در نمیاره ولی میدونی ناراحتم! دلم میخاد برم بپرسم تو و نگار مشکلتون با من چیه؟ یادمه اولین بار که دیدمش خیلی خوشم اومد ازش. ولی همون که درامد دوست نگاره اصن دیگه سمتش نرفتم. اصن خود نگارم نمیدونم مشکلش چیه بام! شاید حتی اندازه ی دوبارم مستقیم با نگار حرف نزدم! شایدم حرصش گرفته از اینکه استاد زردمو تو حکم زودتر زد برام و حکم نارنجیمو با اونا برام گرفت. هیچی زهرا داشت بام حرف میزد یهو کشیدش سمت خودش گفت با من حرف نزنه! بعد تو راه باشگاه هم دیدمش حواسم به زهرا بود که این زهراست؟ یهو دیدم عه محمدیه سلام کردم یک با حالت اسم حالته یادم نمیاد سلام کرد رد شد! بعدش هم که داشت شیرینی میداد گفتم مرسی بعد گفتم مبارکت باشه دوباره از اون حالتا تحویلم داد! 

مهم نی اصن. 

تو باسگاه خیلی تعدادمون زیاد شده و موقع اخر کلاس که کلاس میگیریم و احترام و خسته نباشید و خدافظی به کره ای که میگیم عین گروه سرود میشیم. بعد من جلسه پیش بلافاصله اخر اینا یک هی گفتم کل باشگاه پکی خندید. امروز بعد کلاس بدون اینکه چیزی بگم ولی باز شوخیم ادامه داشت  مثلا مهدیس گفت که چقدر خوب بود اون هی ای که گفتم.  هیچی این به اون در که خوبب بودن باشگاه از بین نره! من محمدی رو واقعا دوست دارم و امیدوارم یک روز بشه باهم دوست بشیم! و بفهمم مشکلش بام چیه!

نظرات 2 + ارسال نظر
مریم یکشنبه 2 تیر 1398 ساعت 12:08 http://myweb123.blogsky.com

وای من اینقدر از ادمای خود شیفته که بی دلیل به بقیه کم محلی میکنن بدم میاد
اگ من بودم میرفتم به مبارزه دعوتش میکردم.
بعد دماغش خورد میکردم بیریختو ایش :/

فقط با من اینجوریه! البته کلا یکم بی اعصابه!
من میگم خوشم میاد ازش تو میگی دماغشو بشکونم؟
اصن بدم بیاد ازش انصافت کجا رفته؟ من که باش مشکلی ندارم اون بام مشکل داره! پس دلیلی برای اینکار نمیبینم.

مریم یکشنبه 2 تیر 1398 ساعت 17:35 http://myweb123.blogsky.com

من نگفتم تو بزن بشکن گفتم برخورد من با چنین اشخاص خود شیفته ای اینه انصاف منصاف هم ندارم :/
آورین به تو :)

خخخ :)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.