kataya
kataya

kataya

چهارشنبه های نفرت انگیز

صبح مامانم بیدارم کرد دیر شده بود مدرسم فکر کرده بودم پنجشنبه است. از بس سه شنبه روز سختی بود از 10 تا 7 صبح خوابیدم هنوز خوابم میومد.

 بعد زمان برنامه برای  علی اکبر پاشدم رفتم.چشامو بستم ولی نتونستم رفتم ولی نشد. تا میشد ناخوداگاه دستمو از جلوی چشام بر میداشتم دست خودم نبود. دیروز رو نگفتم رفتم باشگاه و بعد نگارو اون دختره که دوسش دارم هنوز نارنجی بودن فک کنم نمیومدن وای چقدر اعصابم خورد شده بود الان اگه رفته بودم سبز بود دک وپز این نگار رو میبستم 

مهم نی استاد گفت میبنده دیروز رو هم هزینه ی سبزمو دادم کمربند سبز هم دارم امیدوارم سبزمو زود ببنده من که نارنجیمو کامل فولم.

دو زنگ اول عکاسی خیلی کوتاه بود چون برنامه داشتند درس داد عکس داد و یک فایل جدید به فایلا اضافه گشتید من هنوز قاب در قاب و نوروز رو نگرفتم ینی ده تا بیشتر از 20 تا باید عکس تایید کنه ینی باید بیشتر از 20 تا ببرم! 

دو زنگ دوم هم مبانی با گلکار عجیب بود چون زنگ قبل بچه ها گفت عصبانیه امتحان گرفته و فلان! ولی اصن اینا از گلکار بعید بود و وقتی رفتیم اینجوری نبود! تازه همه گفتن رنگ ندارن! من داشتم ولی گفتن چیزی نگم هیچ کس نیورده بود! نمیدونم تو گروه هماهنگ کرده بودند یا چی من گروهو سه روزه نخوندم الکی این همه رنگ رو حمل کردم :( 

هیچی دیگه مثل بقیه ی چهارشنبه های جنجال بر انگیز یک اتفاق افتاد و باز این معلم چرت گفت. از نظر من چرته ولی شاید واقعیته! نمیدونم مشکل همینه نمیدونم کی راست میگه!

مثلا امروز میگفت که اصن پلاسکو کار سپاه بوده:// همه چی رم ربط میدن به اینا.

درسته هیچ چیز این کشور درست نیست و سرجاش نیست و باید بترکه و از اول ساخته بشه ولی یک بار ترکیده تا از اول ساخته بشه ولی بیراهه رفتن اساسش درسته باید ولی این خونه رو کوبید و با همین اساس از اول ساخت و نزارند که زنگ بزنه و ... به جای اعتراض الکی و دست رو دست هم گذاشتن و انتخاب افراد نالایق که پول میخورن بچه هاشونو میفرستن اونور اب. 


حس میکنم تو قفسم.

کاش بتونم رو هوا راه برم.

چیکار باید بکنم که واقعا بشه؟

چرا میترسم؟ چرا؟



دیروز the show  دیدم. چ بگم در موردش!!