kataya
kataya

kataya

یادم نمیاد عدد رو

یادم رفت:) 

چقدر بسته ی اموزشیشوم کمه! دو جلسه باز شده که خب تا الان که چیز جدیدی یاد نگرفتم!  تعریف میزانسن و دکوپاژ که تو کتابا خونده بودم! فکر کنم به همون کتابا و پی دی اف تکیه کنم چیزای بیشتری یاد بگیرم در مورد کارگردانی:)) ولی خب میگن نگید! 

تازه پدرم در اومد تا دیدم همش قطع میشد

بعد هم باز ادامه غر زدنا که مرتب کن مرتب کن مرتب کن کوثر پاشو پاشو پاشو وای کلافم کردن. ولی من لج کنم لج میکنم! 

نشستم جومانجی دیدم:) و اسم یک فیلم دیگه ای که از بچگی تو ذهنمه رو پیدا کردم! اسمش جومانجی بود! اره اون موقع رقیه هنوز کلاس اولم نمیرفت شبکه دو در اورد خواستم ببینم بعد یک صحنه بود مامان گفت عوضش کن رقیه میترسه و من تا الان تو دلم مونده که اون فیلمو بفهمم چیو و ببینمش! 

بعدش هم رفتیم خونه ی مامان بزرگ عاره جمعه ها قرار شده بریم خونه ی مامان بزرگ. با دایی مسخره بازی در اوردیم مثل همیشه. بعدش هم که خواست مارو برسونه مامان پیاده رتف و ما دایی یک دور زدیم به من که خوش گذشت به بقیه رو نمیدونم.

بعدش هم اومد خونمون  و مجبورم کرد مرتب کنم! :// بالاخره مرتب شد اتاقم خخخخ. اومد اینجوری گفت که حتی یک ذره هم فیلم دیدن با من بهته خوش نمیگذره که مرتب نمی کنی! چون دیروز قرار بود برم ولی مامان نزاشت چون اتاقم شلوغه! و اول موبایل دستم بود نمیودنم یهو چی شد رفتیم تو اتاق دیدم دارم مرتب میکنم:/ 

ابجیم یک اهنگ در اصل دوتا گوش میده که یکیشو خیلی دوست دارم دو نفری یاسین ترکی :) ابجیم اینو گذاشته بود و من با این اهنگ مرتب کردم :)


+خیلی قشنگه این اهنگ یاسین ترکی دونفری. اگه این گشادی و گشا دبازی بزار میزارم پخش انلاین وبلاگ! ولی میدونی شمال مهراد جم چیزی نیست ادم دلش بخواد عوضش کنه! اصن شاید سه تا موزیک گذاشتم مهراد جم شمال و شروین شاید بهشت و دو نفری یاسین ترکی!



18

واقعا نیاز دارم یکی پیشم باشه. یکی یزنه تو گوشم بگه بسه دیگه هرچقدر خر بازی دراوردی. بزنه توگوشم بگه به خودت بیا. بزنه تو گوشم بگه ببین همه ی این حسا مهم نی. الانه که اذیتت میکنه بزرگ میشی یادت میره! بزرگ میشی بهشون میخندی! که سر چه چیز مسخره ای داشتی عذاب میکشیدی


ولی دارم میکشم و هیچکی نمیفهمه:((


دلم میخواد برم بشینم اونجا و همینجور به پایین زل بزنم . ولی جرئت ندارم. جرئت بیرون رفتن بدون خبر. 


من همونیم که بیخبر اون کارارو کرد؟ هنوز که هنوزه مامانش نمیدونه؟ چت شده کوثر پاشو برو بیرون! چرا اینقدر به حرفشون خودتو مقید کردی؟ پاشو برو کتابخونه یک کتاب پس بده بعد مثل همیشه سوار اتوبوس شو هرجا ککه بردت بردت!  مثل اون روز که گم شدی تا خود غروب برگشتی مامان فشت داد گفت دیگه هیچوقت نمیزاره بره بیرون ولی. گذاشت!  شایدم نذاشت! چون الان نمیزاره هیچ جا برم! 



حالم خوب نی اصلا خوب نی و اینم مهم نی چون شبا میزنه به سرم.  فقط میخام از شر این حسا راحت شم همین. همین همین توقع زیادیه؟ 



دلم میخاد اهنگ شروینو بزارم ولی زورم میاد حیف که حذف شد 

خواب و نون

عنوان دیگع ای به ذهنم نرسید! بعضی وقتا اینقدر بیخوابی میزنه به سرم که دلم میخاد برم قرصای ابجیمو بخورم! نمیدونم چین ولی خیلی زود خوابش میگیره :(( 

اون روز که یهو فاطی تصویری گرفت وای چقدر ضایع بود. وااااای! یادم رفت چی میخواستم بگم :/ اها وسط دعا خوندن مامانم بود همون شعر قشنگی که همیشه بعدش سردردم خوب میشه تو ادامه مطلب شعرو مینویسم.

خب داشتم میگفتم وقتی مامان این دعا رو خوند سردردم خوب شد و زود خوابم برد اینقدر که 8 صبح از خواب بلند شدم! ولی این ورو نگاه کردم اون ورو نگاه کردم دیدم هه خوابن منم گرفتم خوابیدم تا دو! بعد داشتن سرم غر میزدن که چقدر میخوابی گفتم من بیدار شدم همه خواب بودن 

_  کاری هم نداشتی نه؟

+ چرا ولی اول ادم باید بره بیرون! من باید برم بیرون غیر از این هیچکاری نمیتونم بکنم 

- خب میرفتی

+ اونوقت شما  خبر نداشتید که 

- نامه میزاشتی کاری داشت اینم

حالا اگه نامه میزاشتمم برمیگشتم سرم داد میزدن کجا رفتی بی خبر! اخر سر هم دو تومن برام پول گذاشتن برای روز بعد که نون هم بخرم! بعدشم تهدید کرد فقط میری نون میخری جایی نمیری:// مرسی واقعا مررررررررررررررررررسی! اصن چرا پاشم برم؟ به خاطر نون؟ واقعا من دلم میخاد پاشم برم بیرون که حالم از خوننه به هم میخوره که دیگه جو خوابی نباشه. 


چرا اینقدر باید تو بیرون رفتن بدبخت باشم؟ هروقت هم بهش میگم میگه دختر داییتو ببین یک سر کوچه تنها نمیزارن بره ولی تو راحت تا انقلاب تنها میری برمیگردی! 

عاره یکی مثل دختر داییم چون فقط گناه کرده دختره هیچ جا نمیره. یکی دیگه با اینکه دختره ولی کم از پسرا نداره هر جا میخاد میره :) واقعا میره! بعد من برا دو دقه پیاده روی باید چه بحثی بکنم!

امروز داشتن حرف میزدن که فلانی از ساعت 8 صبح تا 8 شب میره کتابخونه بعد همون دانشگاهیه که ابجیمه ابجیمم یکی دوبار چون پروژه داشته مونده ولی 6 خونه بوده! بعد ایکس گفت خب اون دختره اون پسر! چرا واقعا؟ چرا؟ نیمفهمم! نه نمیفهمم.  اصن از این بدنم متنفرم! اره با تمام وجودم متنفرم و از همه ی مردا هم متنفرم! وقتی حتی دو قدم پیاده روی هم نمیتونم برم.

بی پولی

تو اشپزخونه اومدم اینجوری میکنم یک روزی که پولدار بشم میرم از همه نوع چیپس میخرم میام! مامان هم یک نگا بم کرد و یک وایی تو دلش گفت و گفت خب من پول میدم ولی فقط باید چیپس بخریا! گفتم باشد :) و اینگونه قرار شد بم پول بده برم چیپس بخرم.

ابجیمم هرچی بم میگه بهش میگم پول ندارم اول بهم گفت کتاباتو بگرد :( تو کتابام یک عالمه پول قایم میکنم ینی هرکی کتابامو قرض میگیره خر پول میشه) بعد امروز بهم گفت بزار پولتو پس بده ببینم بهونت دیگه چیه! همین جوری هی داره باج میگیره :)

 با تمام وجودم حس میکنم از اولی که به دنیا اومدم بی پول بودم! یک بیست تومن برام مونده بود که دیروز به مامانم قرض دادم گم شد :) فعلا واقعا هیچی ندارم! سمت اون پنجاه تومنی هم حق ندارید برید! خب حالا من چجوری چیپس بخرم خو؟ هر روزم میری گرون تر شده! حالا تادیروز سه ماه یک بارم چیپس نمیخریدا :)))

ابجیمم زهرا هم برا اینکه منو بکشونه خونش گفت خودم برات چیپس میخرم تو بیااا:/ 

من که میدونم میخان گیرم بندازن در مورد خواستگار حرف بزنن چون مامان هم هی چشم و ابرو میرفت میگفت در مورد اون موضوع هم بهش بگو بعد هی زهرا گفت مگه میاااد!

از اول بهمن خواستگاره منتظر ماست! باورم نمیشههههههههههههههههههههههههههههههههههههه!!!


اون بیست تومنم تو جیب مانتو مدرسم پیدا کردم! جیب مانتو مدرسه که یادتون هست؟ 

حالا خوبه اون 500 600 تومنی که قرض دادم ها اصن خرج نمیکردم اصن :) مثلا اول سال جمع کردم برای خرج مدرسه اول سال 700 تومن داشتم اخر سال 600 تومن :)) خخخ ولی اصن بودن اون 500 تومن یک اعتماد به نفسی میداد که نگو :)

17

خاهر اون یکی زنه اومد دیوار ما و  بقیه دیوار خونه ی :/ خونه شد رسما! اتاق مامان رو تمیز کرد. بعدش هم هیچکاری نکردم! خواستم دو جلسه ی اول کارگردانی شگفت انگیزان رو ببینم که بابا فتیه که به فارسی چی میشد؟؟؟ اها کشو رو درست کرد گفت برو اون مزبله رو جمع کن! منظورش لباسا و وسایلا و ... بود :)) 

بعدشهم من تمیز نکردم و پاشدیم رفتیم خونه ی زهرا به بهانه ی تموم شدن درسش (مقطع لیسانس) دوباره پیتزا و فلافل خوردیم :))

بعدش زهرا لاک زد برام. اون دستم موند فقط دست چپم که پاک شد. واااای اگه بدونید چقدر صورتی قشنگه! الان دستام لنگه به لنگه است یک دستم صورتی با یک انگشت ابی راستم ابی با یک انگشت صورتی :)) اصن لنگه به لنگه دوس . مهدیس دفه پیش بم گیر داده بود چرا فقط یک دست زدی؟ گفتم خب دوست دارم. بعد فرداش گیر داد چرا فقط یک دست دستکش پوشیدی؟ گفتم خب لنگه دوست دارم. گفت مردم خب فک نمیکنن این مخش تاب داره:// خخ

کلا لنگه به لنگه دوست. یک روز داشتم با خودم فکر میکردم که چرا یک لنگ شلوار یک رنگی و یک لنگ شلوار یک رنگ دیگه ای نکنن؟ که دیشب تو اینستا دیدم:/ ینی لنت همش ایده هام عملی میشه ولی نه با دستای خودم! اصن لعنت به این ایده ها که به ذهن یکی رسیده و معلوم نی به ذهن چند هزار نفر دیگه هم خطور کرده! خب ایده ها حتی کوچیکشونم با ارزشند :) که اگه به کوچیکا اهمیت ندید ایده بزرگ خفنی هیچ وقت نمیاد :)

بعدش هم رفتم مانگا بخونم دیدم تو تا چپتر اومده یک ذوقی کردم که نتونستم جلوی خودمو بگیرم اصوات ندم بیرون :)

زهرا هم تهدید کرد شنبه برم خونشون خخخ. 

دیگر چی بگم؟ اها چند روز پیش اوایل هفته مامانم داشت دعوام میکرد چرا هیچی نمیخوری :/ و از این حرفا! حالا خوبه الان تو فاز نخوردنم دارم چیز میز میخورم :)) یک وعده رو دارم میخورم یک وعده رم نمیخوردم موقع مدارس چی میگن اینا؟ بعد جلوی مادر سید هی داشت میگفت هیچی نمیخوره و سردرداش و سرگیجه هاش و همش سر اینه فلانه بلانه حالا دوتا مادر دونفری افتادن تو سرم که بیا بخور باور کن چاق نمیشی و ال و بل:/ نخوردن دلیلش فقط چاقی نی :) من ژن چاق نشدن دارم میخورم چاق نمیشم نگران نشید:)

چیپس خریده بودم با ماست و نتایج عصر جدید بخورم تاب نیوردم قبل عصر جدید خوردم :) تازه بستنی و میوه هم خوردم اینا چی میگن هیچی نمیخورم! وقتی هیچی نمیخوردم چون مدرسه بود کسی متوجه نمیشدخخخخ.


16

باشگاه یک دختر جدید به اسم ملیکا اومده امسال میره نهم چقدر به کسایی که میرن نهم و میرن دهم بهشون حسودیم میشه :(( حیف که من این دوره رو گذروندم و چقدر با حال افتضاح گذروندم :((

لاکامو بچه ها دیدن فک کردن که کاشتم هی میگفتم به خدا ناخون خودمه:( اینقدر خوب ابجیم برام لاک زده :((  رفتم حوم اومدم بیرون مال دست چپم پاک شدن ://

فردا رین من در میاد یوهو! فردا جمعه است؟ نمیدونم تو تقویم نمیش زده بود جمعه. فک کنم اشتب زدم.

تا الان شد سه تا کار برای تابستون پیدا کردم:) مامان میخواستن بدن بیرون براشون ببرن خب بابا بدین خود ن پولشم بدین من! 500 تومنم 500 تومنه من گیر 500 تومنم:// 

بعد واقعا با 4 نفر ادم فقط میخواستین ببرین؟

15

زنه اومد خونمون دیوار اتاق مامانم رو تمیز کرد. بعد من رفتم خونه ی زهرا عکاسی. بقیه اجیا اومدن. لاکامو گرفتم و زهرا برام لاک زد ابی از این شیشه ایا خیلی خوشگه.

رفتیم بیرون پیتزا خوردیم و بابا یک دونه فلافل هم خرید :) عاااااااشق فلافلم. دایی زنگ زد.

بعد ابجیم میگه یک ماهه پسررو سر کار گذاشتم بعد نگا کردم دیدم اره! چو ناول و اخر که بیاد  اونی که باشه میخام یا نباشه من نه میگم!

سرمم درد گرفت. بعد مامان میگه برنامه نداری! خب مامان گلم اول از همه باید خواب رو درست کنم یا نه؟ تا ظهر خوابم بعدش هم شب سر درد و گرفتگی دل! اصن هم گیریم خواب درست کلاسا هنوز شروع نشده! چی میخای مادرم!

حال و حوصله ی هیچ کار ندارم.

رقیه رو رفتن مدرسه غیر دولتی ثبت نام کردن :) ینی ایندفه رقیه بگه کوثر این من نیستم که میزنن تو دهنش بلکه بابا و مامانمه! والا همون پولی که دارن میدن برای مدرسش رو برا من میدادم الان به جای گرافیک انیمیشن یا سینما میخوندم :) ولی میدونی شاید مصلحت اینه که گرافیک بخونم حداقل یک پای کار ثابت داشته باشم اونم سایت اقای سوپراز و کار با زهراست. چون یک عالمه کار گرافیکی داره که بعدا هم بیشتر میشه! برنامشو امروز داشت برام میگفت و...


14

 میخام تا شروع برنامه ها کار هنری دلخوااااااه بکنم. ولی الان در مرحله تنفرم تنفر! مخصوصا که سه شنبه خودمو کشتم و کل شب بیدار موندم و خوابم هنوز سرش منظم نشده معلم نیومده! خب تو که میخواستی نیای چرا گفتی بکشیم نمره میدی؟ من به نمره ی طراحیم اعتراض میکنم. نمیدونم اعتراض کنم کمتر نکنه یا سال دیگه بام لج نیفته :(( اصن خیلی بدم میاد ازششششششش از معلم طراحی متنفرم.

هرجور فکر میکنم میبینم مثلا دلم برای معلمای سالای قبل یا کلاسا تنگ شده ولی انگار تنها کلاسی که امسال دلم براش تنگ میشه علم مناظره و خانم کربلاییه :((حیف که دیگه تکرار نمیشه عشق دنیا رو میکردم سه ششنبه ها

وب اصلیم :) شگفتا شدم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

13

 از خواب ناز بلند شدم. به اتوبوس نه و دو دقه ای نرسدیم با ده دقیقه ایه رفتم! چون اتوبوس دیرکرد فقط کتابای کتابخونه رو دادم رفتم مدرسه ی سارا نا نداشتم اون همه کتاب رو حمل کنم واقعا سنگین بودند. توی خیابون روبه روی مدرسه قبلی مهشید رو دیدم باهاش سلام و احوال پرسی کردیم بعد گفت همه رفتن! همین شد ترسیدم تا خود مدرسه بدو رفتم! بعد بازم چند تا بچه مدرسه ای دیدم. خیلیا تو پارک نشسته بودند. رفتم تو مدرسه هییییییییییچکی نبود! دوتا دختر جلوی در مدرسه نشسته بودند! بعد من رفتم داخل گفتم شاید سارا رو ببینم نبود رفتم اب خوردم اومدم بیرون گفتم شاید رفته ایستگاه رفتم تا خود 10:19 دقیقه اونجا نشستم:( دیگه ناامید شدم برگشتم خونه. به مامانم گفتم گفت همین که قرار میشه یا ینی قرار به هم ریخته! بعد الان دقیقا دودقه پیش زنگ زد اون تو مدرسه منتظرم موند. نمیدونم شاید باید تو مدرسه بیشتر میموندم شاید باید بیشتر میگشتم. من تا دیدم همه رفتن گفتم زود برم تا به  سارا برسم اگه تازه رفته :( ولی اصلا سارا رو ندیدم. شاید همون دوتا دختر که جلوی درمدرسه نشسته بودند و سرسری نگاشون کردم سارا و  دوستش بودند! ینی سارارم نشناختم؟ 

نمیدونم درکل نه همو دیدیم نه بستنی خوردیم نه باهم بودیم :(  

12

10 بلند شدم. جلوی چشم همش تار بود برگشتم خوابیدم تا 2 . مهمون اومده بود انگار وقتی بلند شدم رفته بود. خب مهم نیست این. بعدش هم همینجوری ولو خوابیده بودم. نای هیچ کاری ندارم باز. پاشدم رفتم خونه ی جیدو دایی گفت که اوکیه منم زنگ نزده رفتم اصلا حواسم نبود! واقعا حواسم نبود بی بی میخواست بره دکتر! و ده دقه فیلم دیدیم و برگشتم! مطمئنم الان مامانم برگرده خونه خفم میکنه و دیگه نمیزاره برم! مطمئنم که بهش خبر دادن تا الان.

دلم میخاد قرارمونو با سارا کنسل کنم. میدونم فردا خاب میمونم! بخوام نخوام خواب میمونم! ولی ته دلمم نمیخام برم نمیدونم چرا ولی میدونم اتفاق خوبی نمیفته.

فن پیج

دیروزی که گذشت سالگرد فن پیجم برای رامبد جوان  بود.۱۵ june  سال ۲۰۱۶ ادم با کدوم حماقتش فن میزنه؟ چقدرررر زود گذشت. 

کسایی که فن میزنن برای یکی دیگه رو درک نمیکنم. همون وقتو بزار پای خودت یکی بهتر از اون شو. خودمم درک نمیکنم!!  ولی میدونم برام انگیزه بود. برای شروع. 

11

از صبح چهار تا پست نصف کاره نوشتم که همشونم معلوم نی چی نوشتم! هوم! 

هیچی همینقدر بگم که لجم گرفته. اصنشم تصمیم دارم کل تابستون برم بکپم اون ته اتاقم بیرونم نیام! حتی مرتبشم نمیکنم! تو همون کثافت لای وسایلا و کتابا و لباسا و.. زندگی میکنم! خاستگاره هم اومدبا همون وضع باهاش حرف میزنم! بزار بیاد ببینه اومده خواستگاریه کی! عاره من همینم  شلوغ شلوغ! اصنشم تصمیم ندارم مرتب کنم و نه مرتب شم! اصنشم من نمیخام ازدواج کنم اقا نمیخاااااام! حتی تصمیم دارم هم بپرونمش مامان! اتاقم شبیه اتاق هاول شایدم بدتره! تنها فرقش نه جاذابه نه رنگی رنگی!

اصنشم با مامانم قهرم تا اطلاع ثانوی هم باش حرف نمیزنم! خوبه از برنامه بیرون رفتنمم خبر داره! میدونه فردا با دایی قرار دارم پس فردا هم با سارا پس اون قردا هم با زهرا! نمیدونم ولی دلم میخواد به سارا بگم نمیام :( نمیودنم دلم میخاد بمر ولی نمیخام برم! نمیدونم اه اه اه

 پول تو جیبی گرفتم یک ساعت نشده رفتم خرج کردم شیرینی خریدم :( هیع 8 تومن موند :( هیع. همین که اون 50 تومنیه خرج نشد خیلیه! باید تا اخر تابستون که پولمو میده این پنجاه تومنیه ته کیفم بمونه! دارم حس میکنم کل زندگیم بی پول بودم و کل اتفاقاتی که نکردم به خاطر بی پولیه! حالا انگار چقدر هم سن دارم! یک پول قرض دادیا! جوگیر:/

برگشتم خونه رفتیم با مامان اب طالبی بستنی طالبی خوردم :( دفه پیش اب توت فرنگی بستنی توت فرنگی خوردم. دفه بعد هم اب طالبی بستنی توت فرنگی میخورم:/ خخخ اصن از ویتامینه و اینا خوشم نمیاد :( از چیزای سرد خوشم نمیاد 

بعدش هم رفتیم خونه ی زن دایی سرورو و دیدیدم و اوردیمش خونمون. ( باز سانسور کردی یادت باشه- اره یادت باشه کوثر :/ حال به هم زن)

برگشتم به بابام شیرینی تعارف کردم گفت الان دارو هامو خوردم الان نه :/ هیع. بعد که برگشت خونه دوباره بهش تعارف کردم گفتم بوسم کن بهم بگو مبارکه و... بعد بوسم کرد بعد اومده صدام میکنه جلوی مامان بهم میگه که چی گفتی بهم الان؟ فکر کردم گفتم نمیدونم! گفتی فلان گفتم بوسم کن بهم بگو مبارکه و فلتان و بهمان! بعد مامانم میگه اوووووو! :/ نمیدونستم اینقدر تعجب کنن! یا حتی بابام اینقدر خوشحال شه! نمیدونم چرا این حرفو زدم! ولی حتی وقتی بوسمم کرد ادا اصول در نیاوردم و بوسشو پاک نکردم. بعد از اینکه **** خر بوسم کرد نذاشتم بابام بوسم کنه. من رو بوس حساس بودم حساس تر هم شدم! یکی به بابام بگه زیاد خوشحال نشه از فردا همون قراره! نه اون نه هیچ مرد دیگه ای حق نداره بوسم کنه! البته خودم حق دارم هر کسی که دلم میخواد رو ببوسم :)

اصن میدونی من از ادما بدم میاد! حوصله شونو ندارم! حوصله انالیز کردن و تحلیل کردن رفتارشون. حوصله گوش کردن به حرفاشون. حوصله تطابق دادن این دوتا باهم. حوصله هر چیزی که به این موجود دوپای بی سر ربط داره رو   ندارم! ندارم! حالا یکی رو بنشونم جلوی خودم که مرده و به حرفاش گوش کنم تا شاید مهم ترین فرد زندگیم بشه! مگه مغز خر خوردم؟ اوم پس اینم میزارم تو مهریه ام باید اول یک پاچه خر بده بخورم تا بله بگم! ( از کله پاچه متنفرم)

هرچند تنفر از ادما دقیقا مخالف هدفمه! ولی متنفرم! از هدف و رویامم اصلا متنفرم! از خودم و این دنیا هم متنفرم! از همتون متنفرررررررررم.


هرجوری فکر میکنم قبل از اون که اون پسرک بیاد باید اول حرفامو به یکی بگم! چون نگم قطعا اون وسط میزنم زیر گریه! اگه بگم شاید بغضم تو گلوم بمونه! شایدم بغض نکنم! چون دیگه عقده ای نی!

10

چقدر از وقتی که مدرسه تعطیل شده پست گذاشتم!! نمیدونم ولی دلم میخاد بنویسم خب :( دهه!

نمایش فیلم فهرست سیاه رو در اورد منم دیدم عه این کچله! که خیلی ازش بدم میاد هی زور زدم خدایا اینو کدوم فیلم دیدم؟ بعد که فیلم تموم شد سرچ کردم دیدم نصف فیلمایی که  دیدم توش هست! از اندرزگیم گرفته که جدیدترینش بود تا دیکتاتور! عا هوگو خوشم میاد یک روز نشده جوابمو گرفتم! اسم فیلم هوگو بود. یادمه اولین بار که این فیلمو دیدم بعد یک تیکه از فیلم سفر به ماه رو نشون داد بعد گفتم خدایا این چیه! بعدا که بزرگ تر شدم شاید پیارسال  یا قبل تر (عمرا پارسال یا امسال باشه!) بود که نشسته بودم یک کتاب در مورد تاریخ  سینما خوندم پی دی اف بود فهمیدم که اون زمان این فیلمش چقدر شاخ بود! فیلمشو ویکی پدیا گذاشته بود و دیدم! دقیقا یادم نمیاد ولی فک کنم کل فیلم رو هم دستی رنگ کرده! خیلی بیکار بوده ها!

بعد که زندگی نامه ی خودش رو خوندم ژرژ خیلی خوشم اومد ازش. بعد لئوناردو داوینچی این دومین نفره که ادم رویاییه برام! شایدم از لئوناردو هم رویایی تر باشه واسم! 

من از بچگی عاشق شعبده بازی بودم . همیشه هم وقتی این مغازه ای که توی پاساژ هست وسایل شعبده بازیشو میدیدم دلم اب میشد و میخواستم بخرم ولی پولم نداشتم! یک بار خریدم مامانم گفت این چیه خریدی :( دیگه نخریدم:(( البته خودش بعدا برام یک کتاب اموزش شعبده بازی برام خرید و اون بخش هاییش که میشد رو خودم درست کردم :)

برای همین میگم این ادم برام رویاییه.

برگردیم به همون ادم کچله ترسناکه خبیثه که اسمشم نمیدونم چیه! توی یک فیلم دیگه هم بود اسم فیلمه تیمارستان استیون بود خیلی برام جالب بود. خیلی خیلی خیلیییییییییی! همیشه دلم میخواست بدونم اسمش چیه از اول ببینمش! حالا فهمیدم!


یک فیلم دیگه هم هست جدای اونی که تو صفحات نوشتم همیشه ذهنمو درگیر کرده. نمیدونم ایرانیه یا خارجی. ولی یادممه در مورد یهودیت بود. تنها تیکه ای که از بقیه اش واضح تره این بود که یک استخر پر از اسید بود طرف میفته اون جا و کل استخر قرمز میشه! وای چقدر دلم میخاد این فیلمو از اول ببینم! هی به مامانم میگم یا اینا ولی یک فیلم دیگه رو بم میگن که ایرانی بود و اصن این نیست!

9

رفتیم مامان گفت فقط 8:30 برمیگردیم کار داریم! ینی یک ساعتو نیم نیم ساعت از وقتمون فقط صرف پیدا کردن فیلم یک ساعت و نیمه گذشت! ما فیلممون اماده بود ولی دوساعته بود. اخرم تا نه و نیم موندیم و بابام هنوز تو فرودگاهه برنگشته! هه میشد فیلم خودمون رو ببینیم!

 فیلم دیدیم نامحدود دیدیم یک بار دایی بهم گفت گفتم چیه گفت اولش اینجوری شروع میشه که خودکشی میکنه... گفتم همینو ببینیم:/  بعد امروز گفتم بازیگر پچ ادامز بود ؟ گفت اره خودکشی کرد مرد گفتم عه چشام فک کنم برق زد! زد  پس ملاجم گگفت خاک تو سر خودکشی کنندش:/ حالا من میخواستم بگم که این هفته کلا فیلماشو ندیدن دلم میخواست ببینم! خودش گفت که تمروز انجمن شاعران مرده در میارن خخ اخر که گذاشت فیلم رو دیدیم وسطش یادم نمیاد چی شد گفتم که میخام ببینم چرا خودکشی میخواست بکنه! بعد دایی فیلم قطع کرد شروع کرد خندیدن که دیونه فقط برای این داره فیلمو میبینه :/ 

به من چه خودکشی جاذابه جاذاب!

یادم رفت کتاب تست مامان رو ازش بگیرم خودم کتاب تست مامان رو خریده بودم ولی ناشر اون با ناشر من فرق داره! 

و نرسیدیم فیلم انجمن شاعران مرده که امروز از نمایش در اومد رو ببینم!



یک فیلم بود بر اساس فیلم سفر به ماه ژرژ ملی یس درست شده بود هرچی فکر مینک یادم نمیاد اسمشو :((