kataya
kataya

kataya

17

خاهر اون یکی زنه اومد دیوار ما و  بقیه دیوار خونه ی :/ خونه شد رسما! اتاق مامان رو تمیز کرد. بعدش هم هیچکاری نکردم! خواستم دو جلسه ی اول کارگردانی شگفت انگیزان رو ببینم که بابا فتیه که به فارسی چی میشد؟؟؟ اها کشو رو درست کرد گفت برو اون مزبله رو جمع کن! منظورش لباسا و وسایلا و ... بود :)) 

بعدشهم من تمیز نکردم و پاشدیم رفتیم خونه ی زهرا به بهانه ی تموم شدن درسش (مقطع لیسانس) دوباره پیتزا و فلافل خوردیم :))

بعدش زهرا لاک زد برام. اون دستم موند فقط دست چپم که پاک شد. واااای اگه بدونید چقدر صورتی قشنگه! الان دستام لنگه به لنگه است یک دستم صورتی با یک انگشت ابی راستم ابی با یک انگشت صورتی :)) اصن لنگه به لنگه دوس . مهدیس دفه پیش بم گیر داده بود چرا فقط یک دست زدی؟ گفتم خب دوست دارم. بعد فرداش گیر داد چرا فقط یک دست دستکش پوشیدی؟ گفتم خب لنگه دوست دارم. گفت مردم خب فک نمیکنن این مخش تاب داره:// خخ

کلا لنگه به لنگه دوست. یک روز داشتم با خودم فکر میکردم که چرا یک لنگ شلوار یک رنگی و یک لنگ شلوار یک رنگ دیگه ای نکنن؟ که دیشب تو اینستا دیدم:/ ینی لنت همش ایده هام عملی میشه ولی نه با دستای خودم! اصن لعنت به این ایده ها که به ذهن یکی رسیده و معلوم نی به ذهن چند هزار نفر دیگه هم خطور کرده! خب ایده ها حتی کوچیکشونم با ارزشند :) که اگه به کوچیکا اهمیت ندید ایده بزرگ خفنی هیچ وقت نمیاد :)

بعدش هم رفتم مانگا بخونم دیدم تو تا چپتر اومده یک ذوقی کردم که نتونستم جلوی خودمو بگیرم اصوات ندم بیرون :)

زهرا هم تهدید کرد شنبه برم خونشون خخخ. 

دیگر چی بگم؟ اها چند روز پیش اوایل هفته مامانم داشت دعوام میکرد چرا هیچی نمیخوری :/ و از این حرفا! حالا خوبه الان تو فاز نخوردنم دارم چیز میز میخورم :)) یک وعده رو دارم میخورم یک وعده رم نمیخوردم موقع مدارس چی میگن اینا؟ بعد جلوی مادر سید هی داشت میگفت هیچی نمیخوره و سردرداش و سرگیجه هاش و همش سر اینه فلانه بلانه حالا دوتا مادر دونفری افتادن تو سرم که بیا بخور باور کن چاق نمیشی و ال و بل:/ نخوردن دلیلش فقط چاقی نی :) من ژن چاق نشدن دارم میخورم چاق نمیشم نگران نشید:)

چیپس خریده بودم با ماست و نتایج عصر جدید بخورم تاب نیوردم قبل عصر جدید خوردم :) تازه بستنی و میوه هم خوردم اینا چی میگن هیچی نمیخورم! وقتی هیچی نمیخوردم چون مدرسه بود کسی متوجه نمیشدخخخخ.


نظرات 1 + ارسال نظر
مریم جمعه 31 خرداد 1398 ساعت 01:42 http://myweb123.blogsky.com

من یه معلم داشتم هر ناخنش یه رنگ میزد اینقدر رنگا وارنگ بوووود قشنگگگ
عع چرا تو مدرسه چیزی نمیخوردی ؟ اعتصاب غذا کردع بودی؟ :/

بحث اعتصاب نی:)) بحث... بحث یک چیز دیگسس

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.