kataya
kataya

kataya

15

زنه اومد خونمون دیوار اتاق مامانم رو تمیز کرد. بعد من رفتم خونه ی زهرا عکاسی. بقیه اجیا اومدن. لاکامو گرفتم و زهرا برام لاک زد ابی از این شیشه ایا خیلی خوشگه.

رفتیم بیرون پیتزا خوردیم و بابا یک دونه فلافل هم خرید :) عاااااااشق فلافلم. دایی زنگ زد.

بعد ابجیم میگه یک ماهه پسررو سر کار گذاشتم بعد نگا کردم دیدم اره! چو ناول و اخر که بیاد  اونی که باشه میخام یا نباشه من نه میگم!

سرمم درد گرفت. بعد مامان میگه برنامه نداری! خب مامان گلم اول از همه باید خواب رو درست کنم یا نه؟ تا ظهر خوابم بعدش هم شب سر درد و گرفتگی دل! اصن هم گیریم خواب درست کلاسا هنوز شروع نشده! چی میخای مادرم!

حال و حوصله ی هیچ کار ندارم.

رقیه رو رفتن مدرسه غیر دولتی ثبت نام کردن :) ینی ایندفه رقیه بگه کوثر این من نیستم که میزنن تو دهنش بلکه بابا و مامانمه! والا همون پولی که دارن میدن برای مدرسش رو برا من میدادم الان به جای گرافیک انیمیشن یا سینما میخوندم :) ولی میدونی شاید مصلحت اینه که گرافیک بخونم حداقل یک پای کار ثابت داشته باشم اونم سایت اقای سوپراز و کار با زهراست. چون یک عالمه کار گرافیکی داره که بعدا هم بیشتر میشه! برنامشو امروز داشت برام میگفت و...


نظرات 2 + ارسال نظر
مریم سه‌شنبه 28 خرداد 1398 ساعت 23:59 http://myweb123.blogsky.com

روز خوشمزه

اوم

شاهین چهارشنبه 29 خرداد 1398 ساعت 19:42 http://ascannerdarkly.blogsky.com

گرافیک هم رشته بدی نیست و خیلی گستردس

ولی ازش بدم میاد:)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.