kataya
kataya

kataya

40

نگار امروز فقط بود سه نفر باشن کاری نمیتونن بکنن چه برسه که تنها باشه! مجبور بود بام حرف بزنه. مهم نی منم حرف زدم ولی خیلی کوتاه و مختصر ادامش ندادم. بعد دوباره میخواست بزنه تو شکمم موقع دیچاگی همه فکر کردن خورد ولی اصن نخورد بهم! سه تفنگ دار هی رفته بود رو مخشون بابا نزار بهت بخوره اینجوری بگیر میخاد بزنه تو شکمت توهم پاتو بیار بالا بزنش بگو داشتم از خودم دفاع میکردم! کلا داشتن جای من حرص میخوردن! دلم میخواست بهشون بگم بابا حرص نخورید میگذره میره :) 

ولی به جاش گفتم برید ه استاد بگید دفه پیش به استاد گفتم فایده نداشت سه نفر دیگه هم برن بگن بهتره! یهو اسیب ببینم کلا نتونم برم مسابقه چی؟ 

همین دلم نمیخاد بقیه چیزارو بگم

نظرات 1 + ارسال نظر
مریم دوشنبه 10 تیر 1398 ساعت 23:08 http://myweb123.blogsky.com

چه قدر تو ریلکسی ها منم مث اون دوستات حرص میخورم

:/ حرص نخور قشنگم پوستت زود چروک میشه!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.