kataya
kataya

kataya

مثلا...

مثلا ساعت 6 صبح رقص آفتاب رو هم از پلکای بسته حس کنی. مثلا صدای گنجشکای درخت جلوی پنجره گوشتو نوازش بدن. مثلا خوش و خندون و لبخند زنان بگی خداروشکر که یک روز دیگه هم شروع شد. مثلا پاشی بیرون یک رب بدویی و یک نون داغ بربری بخری و بیای خونه . مثلا با خانواده یک صبحونه ی مفصل و خوشمزه بخوری. 

مثلا وسایلتو برداری موزیک پلی کنی بری تو پارک طراحی کنی یا شاید تو خونه یک جای دنج و قشنگ داشته باشی که حال بده برای رنگ بازی. اصن خونه به جای کرم قهوه ای یک جای رنگی رنگی باشه!

مثلا حالت خوب باشه. فکرت کار کنه و اروم باشه تا تمام کارایی که باید توی یک روز انجام بدی رو انجام بدی. مثلا خونه تبدیل بشه به بهترین جای دنیا. مثلا هر روز بری باشگاه. مثلا مثل قدیما جمعه ها که میرفتیم بیرون؟ بریم بیرون. مثلا موزه ای. سینمایی پارکی کوهی  یک جای جدیدی. 

مثلا اینقدر از اون روزت راضی باشی از کارایی که کردی از اتفاقاتی که افتاد خسته شده باشی ک ه بدون هیچ فکری سرتو گذاشتی رو بالش خوابت ببره تا مثلا ساعت 6 صبح...


نظرات 3 + ارسال نظر
بیدل یکشنبه 16 تیر 1398 ساعت 00:37

مثلا....
بلند بشی خدمه ی خونه اب پرتقالتو بیارن تو تختت بخوری.
مثلا جام اب و تشت بیارن رو همون تخت دست صورتتو دکتر پوستت بشوره
و کلی مثلا....
خیلی خوب بود

اینا پول میخاد و البته یک ادم دیگه که برات زندگی کنه! :) نفهمیدی منظورم از کل این مثلنایی که نوشتم رو ها :)

(فرهاد)Alone سه‌شنبه 18 تیر 1398 ساعت 22:56 http://bivajeh.blogsky.com

فکر کردن بهش هم حال آدمو خوب میکنه:)

اره :)

سارا پنج‌شنبه 20 تیر 1398 ساعت 07:53

سلام کاتایا
کجایی ؟ چرا نیستی چند روزه؟ چرا دیگه پست نمیذاری؟!

سلام قشنگم.
چون دارم کار میکنم :) هر وقت حوصله ندارم یک عالمه پست میزارم خخخخ.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.