kataya
kataya

kataya

تولد :/

دوستم تولد گرفته تو کافه فردا... به مامان گفتم گفت نمیدونم.اه نمیدونم چیکار کنم نرم ریختن سرم هم پریناز هم فاطی. اصن گفت زنتم میاد من  پوکر شدم بعد بسیییی خوشحاااااال! میفهمید دقیقا از پارسال تا الان یک کلمه هم باهاش حرف نزدم لنتی در به در! نه یک بار باهاش جت کردم ولی باهاش حرف نزدم! شدیییییییید دلم برای لاله تنگ شده 

واااااای نمیدونم چیکار کنم دفه پیش که رفتیم کافه جشن گرفتیم این رقیه پروئه حسود برگشته پس چجوری کوثر میره کافه:/// تف تف تف تو که هر روز هفته ور دل دوستاتی! چپ و راستم هر گهی دلت میخاد میخوری اخرم هر هفته اردویی! یک کافه هم نمیتونم برم؟!


خدددددددددااااااااا یک جوری راضی شننننننننن دللللللللللم تنگییده برا لاله لاااااااااله ی خر.


 الانم که دعوا شد اسایسیی با من نه ها با رقیه و مامان و بابا مثل همیشششششششه الان یک چی بگم خوردم میکنن من چجوووووووری راضیشون کنم برم تولد :(

+لاله, زنم, فاطی, همشون یکین

++ اه بقیه بچه های اکیپمون مثل همیشه شهرستانن ملیکا و مهشید رو مییییگم و اون زهرا ://همه شهرستاااانن کلا مدرسه تموم میشه میرن دیار خودشون://

+++ مائده هم که جداس اصن من نمیتونم مثل قبل باشم باهاش. ولی اون گفت مامانش راضی نی.


نظرات 1 + ارسال نظر
سارا سه‌شنبه 1 مرداد 1398 ساعت 20:59 http://sara-and-dad.blog.ir

امیدوارم بتونی بری کاتایا جونم

مرسی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.