kataya
kataya

kataya


دوماه پیش دوستم اول گفت سه ماه پیش تولدته... شوک بزرگی بود. نصفش گذشت؟ راضی نیستم ولی ناراضی هم نیستم.

داشتم فکر میکردم برای تولد خودم یکی از این دوتا کتاب نفرتی که تو میکاری و کتاب هردو در نهایت میمیرند رو بخرم :) هدیه برای خودم.شاید رمانای جذابی باشند. داشتم فکر میکردم چقدر چیز میز دوست دارم... چقدر میز میز میتونم درست کنم و یکم اتاقمو جذاب تر از الان بکنم.

بابام که اجازه نمیده اتاقمو رنگ کنم. شاید خودم با همین گواشام برداشتم دیوارو خط خطی کردم... خط خطی... هیچ طرحی نه خط خطی... با گواشای پارس بدرد نخور هم. بعدش هم پاک کنم البته اگه بمونه ینی امکان موندن باشه خیلی خوب میشه... میدونی اصن دیگه اینم نمیخام. دیگه نمیخام اتاقمو رنگ کنم. گفتید تابستون, تابستون داره تموم میشه. دیگه منتظر شما نمیمونم خودم استینامو میزنم بالا و یک بار هم شده اتاقمو رنگ میکنم و یک روز کیف میکنم... نه نایلون و از این حرفا هم نمیزارم.

دیگه چی دلم میخاد؟! جینگیلی مینگیلی های گیتار... خیلی صدای گیتار رو دوست دارم ولی دوست دارم پیانو یاد بگیرم. درسته میدونم تا وقتی خونه ی پدری ام عمرا امکانش باشه... ولی میتونه جلومو بگیره که چیزای کوچولو ازش جمع کنم؟! امروز خونه ی زهرا موقع عکاسی از محصولات یکی از چیزایی که عکاسی کردم یکی از این گوگولی های گیتار بود :) خیلی دلبر بود.


دیگه؟ دیگه یک ساله قراره برام میز بخرید. من که رو میز عمرا بشینم کار کنم ولی بودنش دلگیرمیه... چیدن وسایل روش دلگرمیه. میدونم هنوزم قصد خریدش رو دارید برام... دیدم. اره دیدم ولی هیچوقت نمیجنبید. مهم نی اینم خودم دست به کار میشم کل تهران رو زیر و رو میکنم تا یک میز مناسبی که میخام و قیمتشم مناسب باشه پیدا کنم.


دیگه... خیلی دوست دارم کوثر :)


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.