kataya
kataya

kataya

شنبه رفتم مدرسه و چون امتحانات تئوریمون تموم شده و پودمان و ژوژمان هم که اصن امتحان حسابش نمیکنن! باید میموندیم مدرسه ولی کاملا بیکار بودیم چون خیلی غایب داشتیم و باید فعالیتای پودمان دوم کارگاه نو اری رو تحویل میدادیم و از هر گروه یک نفر شروع کرد به نوشتن و بقیه فک زدن :)) زنگ اخر هم باید پودمان سوم مدیریت تولید رو ارائه میدادیم معلم حالش خیلی بد بود رفت یک جیغییی زدییییییم 

بعد از اکیپ پنج نفرمون دو نفر غایب بودن منم دیر رفتن 6 نفر غایب ودن مریض خیلی زیاد داشتیم! هممون داشتیم میگفتیم کاش نمیومدیم حداقل واه ژوژمان فردا اماده میشدیم

برگشتم خونه زنگ زدم مامان عجله داشت فقط گفت میخوان زینبو مرخص کنن :)) من مونده بودم چیشد یهو چرا و فلان؟ بعد با رضایت شخصی بیرون اوردنش از بیمارستان یک خوشحال بودم :)

وای دلم براش تنگ شده بودم :) باهم ظرف شدیم قلقلکم داد شوخی کردیم :)) بامه رفتیم برف بازیم :)) البته رقیه هم چون مریض بود نیومد برف بازی! یک ناراحت بود :((

اینم بگم دوشنبه خیلی سرم درد میکرد یک چند تا استامینوفن خوردم ماامن دعوا کرد که با چه حقی چند تا باهم میخوری؟ :// دفه قبلم دعوام کرد خخخ ولی باااباااا سرم درد میکنه!!!!!! و یکم خوب شدم ولی مخواستم به این بهونه فردا نرم:// چون طراحی کار نداشتم

دوشنبه هم مارو تعطیل نکردن خحب ما جزو شهر ری حساب میشیم:/// پاشدم رفتم مدرسه دیدم چند نفر دم مدرسه ان بعد معلوم شد تلوزیون نشون داده که تعطیله اشتباهیی:/// و یکی نبود بگه احمق برمیگشتی! چون رفتم یک ناراحت شدم این چاپ دستی بهم 9 داده :)) هممون اعتراض کردیم تازه -5 هم کرفتیم :)) ینی خوش به حال کسایی که رفتن واقعا :)))

رفتم باشگاه اها شنبه به خاطر ژوژمان یک شنبه نرفتم باشگاه اخرم فقط یک کار کلاس رو تموم کردم! و نسکافه خوردم گرفتم خوابیدم:/// پاشدم دیدم بررفه :)) حالا دوشنبه رفتم باشگاه با سانس بچه ها بودم:/// ولی سانس خودمونم موندم ینی یک 2 و نیم سه ساعت من ورزش بودم :))) و یک عالمه حرکات افت رفتیم و من یکم پشتک تمرین کردم واییی دعا کنیم پشتک بتونم دوباره بزنم :)) بعد با مامان رفتیم کفش خریدیم هیچ کفش درست حسابی نبود که ینی به پام بخوره یکی بود ولی چون من کفی میندازم باید یک شماره بزرگ تر بخرم که اون رنگ رو بزرگ تر نداشت:// بقیه رنگا داشت که من دوست ندااااشتم :(((

 بعد برگشتیم پیراشکی کاکائویی خریدیم 

بعد سه شنبه صبح بردنم بیمارستان خیلی صبح بود خورشید هنوز طلوع نکرده بود نمیدونم ساعت چند بعد اورژانس بستریم کردند بعد بردنم بخش شبم نتونستم بخوابم تازه یکم شکمم اروم شده بود یکم ابمیوه خوردم فقط همینو بگم تو دستشویی خوابیدم :// بعد هااااا اینم بگم سوراخ سوراخم کردند هشت بار سوراخم کردند 4 تاش فقط تو دست راستمه ینی دست راستم درررد میکرد وقتی باز و بستش میکردم این آنژیو هم تو مچم زده بود چون رگام ضعییفه اصن انگشت شستمو میترسیدم تکون بدم :// بزور میرفتم دستششویی  بعد چند بار خیلی بد تکون خورد خیلی درد گرفت ولی راضی نشد درش بیاره:/// گفت باید بمونه ://

بعد این دانشجو ها یهو یکی میومد شکممو فشار میداد :/// ینی از یک جا بع بعد حس میکردم شکمم از اثرات فشار اینا درد میکنه!

دیییییییگه؟ اها میخواستن فردا هم نگهم دارن:// ینی تا پنشجبه گفت ویزیتش میکنیم بعد ولی مامانم رفت قربون صدقه پرستاره رفت پرستاره به دکتره حرف زد مرخصم کردنند وااااااای دق میکردم یک روز دیگه اونجا بدون موبایل موهامم ژوووولیده اصن داشت حالم به هم میخورد حوصلمم سر رفته بود://

تنها نتیجه ای هم که گرفتم اینه که دیگه هر وقت خسته شدم از خدا نمیخوام یک دوروز برم بیمارستان استراحت کنم بابا مگهههه میزارن استراحت کنییی :////// و یک نتیجه دیگه هم گرفتم اینه که هیچ وقت با قرص خودکشی نکنی! هییییچ وقت باید بری تو دستشویی بخوابی! هیچی هم نمیتونی کوفت کنی! 

کلا سوراخ سوراخم کردن :(( تا بالا اوردم دوتا امپول ضد استفراغ زدن چپو راست میرفتن میومدن ازم خون میگرفتن:/// دوروزه هیچی نخوردم عه :// تازه دکتره هم گفت فقط ماست و چی؟ یک چی دیگه برنج اها ولی من برگشتم خونه گرفتم سوپ خوردم :// خخخ 

باعد هیچی گرفتم خوابیدم نمیدونم ساعت چند نمیدونم چجوری خوابیدم فکر نم 6 بود خوابیدم یا زود تر  تا 9 صبح فردا یک خوب بود :))) تا حالا اینجوری نشده بود که نفهمم چجوری خوابم برده و اینقدر عمیق و خوب بخوابم و صبحش بلند شم سرحال باشم :)))

هیچی دیگه الان پر از انگیزه برای ترکوندن دنیام :// 

باعد یک عالمه زنگ زدن برگشتمم رفتم تو موبایلم دیدم همه نگرانم بودند:// واو تاحالا نشده بود :// بچه ها چقدر نگران بودند چون مدرسه نرفته بودم انلاین هم نشده بودند :)) میدونی... نمیدونم تا پارسال حس میکردم منو جزوشون نمیپذیرن :)) ولی امسال کلا خیلی بهتر شدیم کلا تازه یک اکیپ شدیم... تازه یک گروه باهم زدیم باهم میریم بیرون و... هیم :))) در کل الان حس خوبی دارم :))

تااازه چی؟ یادم رفتم:// یک چی میخواستم بگم اها یک نتیجه دیگه هم گرفتم! که کاش یک جا باشه ادم خسته میرفتن اونجا فارغ از دنیا دوروز بخوابه! بعد بهش یک برگه بدن بده مدرسه هرجا کهک موجهه ://

ها ها ها :(( دوتا پودمان فیزیک و ریاضیمو ندادم الان برمیگردم پارم میکنه مخصوصا ریاضی خیلی بیییییییشوووووووووووووووررررررره:// 




نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.