kataya
kataya

kataya

جمعه رو یادم نمیاد

شنبه رفتم کنفرانس انواع شخصیت های براساس mbti  دادم خیلی خوب بود زنگ اخرم قرار شد هفته ی دیگه کنفرانس یک چیز دیگه بدم ایده یابی:// 

برگشتم رفتیم کفش خریدیم داشتم میمردم از بیخوابی 7 درصد شارژ داشتم ولی رفتم کفش خریدم چون اون موقع مامان میگه ببین من خواستم ببرمت خودت نداری میای

کل فلکه هارو گشتیم اخر برگشتیم همون تاجیک میخواستم یا سیاه بخرم یا سیاه یک کفش سیاه سفید خریدم:// خخخ خیلی دوسش دارم خیلی وای اصن پوشیدم تازه حس کردم کفش پامه یک ساله دارم با یک کفش داغون طی میکنم عادت نداشتم:// باشگاه هم نرفتم برگشتم دیدم خیلی خستم حوصله مبارزه ندارم

یکشنبه که برای تمرین دفاع شخصی گروهی نرفتم استاد دید شنبه نیومدم گفت نیا

یکشنبه دوتا ژوژمان داشتیم دوزنگ اول عکاسی که معلم زنگ دوم وسطش اومد! فکر کن باید یک عالمه عکس ببینه یک زنگ و نیم نیومد بعد معلممونم دید بیکاریم بهمون طرح داد شروع کنیم امتحان:// خخ باعد اومد من زود فلشمو دیدم عکسامو دید یک عالمه تعریف کرد بعد به خاطر ایزو 400 19 میشدم به خاطر قاب طبیعیم خوب نبود 18 ولی گفت چون اپن فلاش رو تو خونه گرفتم براش ارزش نداره و چون دوربین ندارم و عکسام خوبه و کادر بندیش خوبه بهت 20 میدم :)) من خر ذوق حالم خیلی خوب شد چون این امتحان طراحی گند زده بود به حالم خیلی داغون شده بود

بعد امتحان هم دادم برگشتم باز خوابیدم!! نه نخوابیدم ینی خیلی دلم میخواست بخوابم همش دور خودم چرخیدم اخر نشستم چاپ زدم چون دوشنبه ژوژمان چاپ داشتیم

ژوژمان چاپ رو 19 شدم :))) 

طراحی هم ژوژمانش بهش گفتم کار ندارم! گفت سه شنبه بیار امروز براش بردم ولی یک سطحی نگاه کرد نمره نزاشت! گفت چرا الان اوردی:// انگار نه ناگار دیروز باهاش حرف زدم :///

گفت هفته ی دیگه رد میکنه باید تا یکشنبهدوتا اناتومی و یک چهره بکشم

دیشب هم بیدار بودم اناتومی بکشم که امروز تحویلش بدم باعد زینب بلند شد چرت و پرت گفت من رفتم خوابیدم مطمئنم خواب بودم اولش فکر کردم دارم خواب میبینم ابجیم داره خودشو از بالکن میندازه و من دارم داد میزنم زینب زینب ولی یهو بابام بلند شد پرید مامانمم و حتی رقیه بعد که چراغا روشن کردن و اون صحنه تاریک روشن شد فهمیدم خواب نبوده! 

فقط میتونم همینو بگم نمیدونم من از تخت خواب چجوری رفتم اونجا! هرچی فکر میکنم یادم نمیاد! 

اولشم عذاب وجدان داشتم که چرا وقتی چرت و پرت اومد بهم گفت چرا مامان رو بلند نکردم ولی بعد اومدن بهم گفتن خوب شد داد زدی غیر از این رفته بود یکم از عذاب وجدانم کم شد بعد اخرم گفت اصن تقصیر من نی ! وقتی هیچی بهم نمیگن من از کجا بدونم! تازه الان بیدار میکردم مامانو فوشم میداد خب دلم نیومد بیدارش کنم نمیدونستم باز...

هیچی برم بخوابم

یک هفتس هرچقدر میخوابم باز خستم و خوابم میاد

پودمان ریاضی هم افتاده حسابم کرد ! 


+ بعدا نوشت: موهامم کوتاه کردم دوشنبه مامانم حوصله نداشت عمدی رید به موهام خیلی کوتاهش کرد رفتم ارایشگاه از پشت گرفت کوتاه کرد

موهامو جمع میکنم جلوش پسرونس پشتش دخترونه://


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.