kataya
kataya

kataya

شنبه 12 بهمن:

نرفتم مدرسه حالم خیلی بد بود مامانم گفت نرو دستمم از پنجشبه درد میکرد و فعالیت رو ننوشتم  و بچه ها گفتن خیلی خر شانسی چون معلما نیومده بودن و پودمان و فعالیتا رو تحویل نگرفتن :*

باشگاه نرفتم چون گفتم میخوام امتحانامو بدم

رفتیم مشاور گفت ترست طبیعیه و گفت رنگ و روت =ریده بهم گفت یک کارایی بکنم و پریودیمم چون به تاخیر افتاده

یکشنبه:

طراحی کارامو ندید وسایل ابرنگ هم نداشتم ولی ابرنگمو دسته بندی کردم و نمرمو رد کرد و بچه ها گفتند فردا کارنامس 

رفتم دیلمان استاد گفت امتحاناتو دادی؟ گغتم نه چون نگرفتن

دوشنبه:

جالم خیلی بد بود بالاخره پریود شدم با تاخیر برای همین از همیشه حالم بدتر بود ولی معلمه نمیزاشت برم خونه به بهونه دستم گزاشت کار نکنم لینو لئوم داشتیم بچه ها بهم قرص دادن اومدن دنبالم وقتی کارنامه گرفتن بردنم خونه بعدش رفتیم بیمارستان رفتم زینبو دیدم :( 

سه شنبه

پودمان ریاضی ازم گرفت دو زنگ اول نرفتم مدرسه زنگ سوم رفتم برای پودمان

چهارشنبه:

خسته شدم بچه ها همش بهم میگن میبینیمت میخوایم گریه کنیم اخر اینقدر گفتن اشکام در اومد

پنجشنبه:

رفتم دیلمان اخرین تمرینمون بود خیلی مسخره

شنبه:

گفتیم هفته ی قبل نبودید نمیدونستیم این هفته پودمانه منم گفتم جلسه ی اخرو ندیدم هفته ی دیگه ارایه میدم

باشگاه تعطیل بود

یکشنبه:

عکاسی فتوشاپ باهام کار کرد هفته ی قبل هم کار کرد روتوش و ترمیم عکس قدیمی طراحی ابرنگ یاد داد خیلی خفن بود ولی من هیچی نکشیدم جرئت هم نکردم بهش بگم نمره کارناممو عوض کن

دوشنبه:

دوشنبه چاپمو تموم کردم بردم بهش دادم ولی گفت معلوم چیه ظرافت یک صورت دخترو ندارع استوریش کردم

بهش میگفتم رنگم نمیده کاغذ میچسبه میگفت تقصیر طرحته! اخر رفتم از اون کلاس رنگ چاپ گرفتم ضایعش کردم "))

بردنم دکتر گفت معدت خیلی بهتره کلیه است ولی کبدت هنوز چربه و... برام ازمایش خون و تیرویید نوشت

سه شنبه:

تعطیل خواب و اتامو مرتب کردم بالاخره انرزی کار کردن پیدا کردم و دوباره شروع کردم تا اخر هفته عکاسی رو تموم میکنم حذف میخوره میریم سراغ ابرنگ طراحیمو نمیتونم چون واقعا کشش ندارم با این حالم

چهارشنبه

رفتم باشگاه مدرسه نرفتم 8 نفر رفته بودن با فاطمه دعوام شد  بهم گفت اسکل عرب! منم همینجوری مونده بودم! هیچ وقت فکر نمکیردم یک عادم میتونه اینقدر بیشعور و بی تربیت باشه به قوم یکی دیگه بی احترامی کنه! مونده بودم استادم برگشت گفت تا من هستم به کار بقیه دخالت نکنید

رفتیم چشم پزشک گفت چشات عالین به خاظر ضعفه تار میبینی

دوتا بلوز کپی منو و رقیه عین هم گرفتیم


دلم میخاد چهان رو قشنگ ببینم! ادماشو مهربون ببینم! باهاشون مهربون باشم! ولی همش برمیگرده بهم میگه من خیلی کثیفم ادمام عوضین عوضی... 

ولی من تصمیم خودمو گرفتم! برام مهم نی چقدر زشت باشی! دیگه تصمیم ندارم ازت متنفر باشم! حتی اگه تنها فردی باشم که مهربونه و عشق میورزه به همه (هرچند که نیستم) تصمیم دارم باز همه چی رو دوست داشته باشم و حداقل انسانیت از طرف من از بین نره... هرچقدر انسانیت تو دل اطرافیان مرده باشه


دوشنبه مامانم برام پیراشکی خرید یک زنه اومد گفت بهم کمک کنید  و گدایی و اینا بعد اخر گفت یک چی برام بخرید منم برگشتم به مامانم گفتم و براش خرید و خیلی ناراحت شدم ولی وقتی دیدم دستش پول بود و پول داشت... ولی بعدش با خودم گفتم کار درست کردی... اینکه اون وافعا نیاز داره یا نداره به خودش برمیگرده... قطعا بعدا این توی زندگی خودش تاثیر بدی میزاره... ولی نباید بزاریم به خاطر وجود این ادما که از انسانیت بقیه سوء استفاده میکنن انسانیت درونمون خاموش کنیم توی زندگی افرادی که واقعا نیازمندن تاثیر بزاره شاید از بین این ها واقعا یکی نیازمند بود... 


داشتم فکر میکردم مهربونی مهم تره یا عدالت؟ 

قبلا میگفتم عدالت... شاید چون خیلی حقمو خوردن... ولی الان دوست دارم بگم مهربونی... اگه هممون با هم مهربون باشیم و با شعور دیگه به نظرم عدالت بی معناس چون منو تو نداره... منو تو یکی ایم


این تهولم؟ از دو چیزه... یک گروه و یک ویدیو 


یک ویدیو بود که یوتیوبره میره به مردم میگه یک پول خرد داری بهم بدی برم قهوه بخرم کی پولمو گم کردم جا گذاشتم و هرکس که قبول میکرد و این مهربونی رو میکرد بش یک ایفون 11 میداد 

یک دختره برمگیرده میگه پول ندارم.. و خیلی ناراحت میشه و یوتیوبره میره بعد دختره برمیگرده میگه میخوای برات کارت به کارت کنم؟ یوتیوبره هم قبول میکنه وقتی ازش شماره شو پرسید یوتیوبره گفت این فقط یک شوخی بود و به این پوله نیاز نداره و الان دیدم که گوشیت صدمه دیده راستش من دنبال ادمای مهربونی مثل تو بودم تا بهشون ایفون یازده هدیه بدم دختره خیییییییلی خوشحال شد خیییییییلی خیلی عکس العمبش خدا بود

توی یکیشون یک زنه میاد میگه چرا کمکش میکنی از کجا میدونی اینا فقط یک مفت خورن و یک عالمه فش میده به طرف!


یک چیز تو زندگیم خیلی کمرنگ شده مهربونی... ادما... یادم رفته بود میتونم کنار بقیه خوشحال باشم...

وقتی ب ت اس رو میبینم اینقدر مهربونن باهم چقدر خوبن باهم دلم قیلیویلی میره فقط منم میخوام همین!





نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.