kataya
kataya

kataya

زهرا میخاد بره نینجوتسو. قبووووووووووووووول نی! پارسال قرار بود با هم بریم که نشد من رفتم هاپکیدو.

ینیییییی چی!

من عاشق هاپکیدوم شدم الان. هر جور نگاه میکنم نمیتونم ولش کنم!  ولی نمیتونم تا مشکی صبر کنم که نانچیکو و ... رو بهم یاد بده! اصن یکی از دلایلی که نینجوتسو نتونستم برم هاپکیدو رفتم این بود. 

ولی الان نمیتونم ولش کنم برم نینجوتسو از صفر شروع کنم! 

وااااااااای از این بی پولی :( چرا نمیشه هر دوش رو ببببببببببببببببببرم چراااااااااا؟

تصمیم داشتم باز به رقیه کتاب بدم. یک دور بهش کتاب دادم همین جوری ولش کرد رفت! منم رو کتابام حساس! حساسا! گفتم دیگه هیچی بهت نمیدم

بعد الان تصمیم داشتم کتاب فراموشی رو بدم اخه 4 جلد اول مال زینبه جلد اخر مال منه. دیدم بی اجازه برداشته دوقورت و نیمش باقیه.

اصن به این دختره نبای درو داد عادت نوجوان موفق رو بهش دادم پرو شده بی ادب میگه اجازه دادی:/


یک عالمه روسری رنگی گرفتم برای اولین بار تو عمرم

بعد از نه ماه رفتم مسجد. سارا هم بود.


چقدر احساس غریبی میکنم همه جا. چقدر همه جا حرف زدن برام سخته. مامان میگه انقلاب نمیری؟ امروز برام زنگ زد ساعت پرسید؟ دلم میخاد ولی واقعا دوست ندارم. باار دوم که رفتم گفتم دیگه ول نمیکنم ولی نشد. بعد این همه مدت برم چی بگم؟ دوسال شده. 


دلم میخاد برم زیر پتوم بخزم و تا اخر عمر اونجا بمونم.


چقدر دیگه از جمع های زیاد بدم میاد. دلم میخاد همش دونفره یا نهایت سه نفره باشه.




اصن خدا پنجشنبه رو خالی نگه داشت برای سارا! که سارا رو ببینم :) باور کن!

میخایم بریم خونشون




گفتم بعد جلسه ی دوم خودش میگه نه! دیدی گفت نه! تازه اگه نمیگفت من خودم میگفتم نه. اصن هرجور نگاه میکردم برام قانع کننده نبود! 

خب خداااااااروشکر بریم ادامه ی زندگی مجردیمون کیف کنیم. :/ اوخیش

دلم برای اون شبایی که زهرا ماشین داشتن د و میرفتیم دور دور تنگ شده.

چه شبای خوبی بود.

خدایا نمیدونم چه دعایی براشون بکنم که خیلی خوب باشه به خاطر این شبای قشنگی که خلق کردن برام

47

اگه یکی میخاد منو خوشحال کنه یک هدست و هدفون بخره خیلی خوشحال میشم :( باور کنید! اگه برای تک تک اعضای خانوادمم بگیره تا دیگه کس هدفون اونو نگیره یکی خراب کنه همه بدبخت شیم هم که دیگه معرکه میشه!

فعلا من هنوز تو فاز بی پولیم تا اخر شهریور! گفت اونموقع بهم برمیگردونه پولمو. تازه بعدشم باید وسایل چاپ دستی رو بخرم! خخخ فعلا انگار قرار نی پولی تو جیبمونم باشه!

هدست برای کامپیوتر فیلم ببینم هدفون برای موبایل اهنگ گوش بدم! اوم چه قشنگ! چه پر توقع:/

یادم رفت اینم بگم! رقیه خدا لنت کننه:/ که الان من به خاطر دیگه دیگه امارش از دستم در رفته هنوز هدست ندارم!


بعضا از اهنگا قشنگ. قشنگن چون تو اتفاق قشنگی گوششون دادی. البته اهنگ عاشقشم ماکان بند دو دلیل داره. هم متنش که خب یک چیزایی داره به الانم و اون میخوره.

و البته کلا اهنگای ماکان بند منو یاد عید نوروز پارسال میندازه. برام خوشایند بود هرچقدر هم از عید نوروز پارسال تعریف کنم باز اندازه ای که بهم خوش گذش تو لذت بردم تو اون چند روز کفایت نمیکنه!

مثلا یکی از چیزاش این بود که اکثرا ما عید خرید نمیکنیم. و برای اولین بار رفتیم تو عید خرید. دومی اون روز نشستیم تو بانک چون مامانم یهو کارتش خراب شد و من نشستم با اهنگای ماکان  اون رمان معرکه رو خوندم اونقدری که اونجا بهم خوش گذشت که نمیدونم چججوری بگم! 

یا این لباس خوشگله رو برام خرید. 

یا میچرخیدم و میچرخیدم و میچرخیدم و با اهنگ ماکان بندی که تو گوشم بود لذت میبردم :/ 

و...

خیلی خوش گذشت.


 ماکان بند رو دوست دارم ولی نه همیشه بعضی وقتا ازشون متنفر میشم. نه از خودشون از اهنگاشون.

جیدو دیگه نمیزاره برم با داییم فیلم ببینم. همین. همییییییییییین. همییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییین! 


چرا اینقدر ادم بزرگا غیر قابل درکن؟ چرا حداقل برای رفتاراشون یک دلیل قانع کننده نمیارن؟ چون بچم هیچی نمیفهمم؟ یا چون بزرگید  و من بچم نباید تو کارتون دخالت کرد ؟ بابا 16 سالم داره میشه! عا بچم عاره بچم خیلی خوشحالم که هنوز بچم و جزو شما ادم بزرگا حساب نمیشم!


ای دنیا نگا من هنووووووووووز بچم! بچه   پس یقمو ول کن! نگا دیگران تره هم برام خورد نمیکنن چیه تو یقمو چسبیدی؟



45

من این اتفاق رو این جور برداشت میکنم که فقط برای این بود که مصمم تر بشم! اره مصمم تر بشم. تلنگر برای خودم باشه که یک دور باز همه چی رو چک کنم . و برای ااولین بار برای اطرافیانم خواهرم و مادرم توضیح بدم و بفهمن برای تک تک چیزایی که میگند قبلا فکر کردم  بفهمن که ادمی نیستم که تو رویا زندگی میکنم و واقعیت هارو نمیبینم.  اره شاید برای اینه حداقل برای یک روز هم شده خواهرم و مادرم منو تحسین کردند. حداقل برای یک روز شده هم مامان نزد تو سرم. 

راضیم راضیم از سکوت. برای همه ی حرفایی که بم زدن و من فقط سکوت کردم. الان جواب تک تک حرفاشونو خیلی غیر مستقیم بهشون گفتم. هرچند باز وقتی داشتم مینوشتمشون عصبی بودم کلافه بودم و همین جور هی اشک گگوله گوله از چشم بیرون میومد. ولی بالاخره گفتم! بالاخره فهمیدند. اگه همون موقع جوابشونو میدادن شاید هیچ وقت هیچ کدوم از اینا نمیافتاد. حداقل میشه الان امید داشت که یک درصد خانواده به جای یک مانع تبدیل بشه به یک حمایت گر حتی خیلی کم. اصن همین که مانع نباشند خیلیه! البته میدونم بابا نمیتونه! ولی باباهم فازش معلوم نی!

میگم پشت هر اتفاقی که دستت نبوده خیره ینی این.

ولی همچنان در خفا بدون اینکه کسی بفهمه یا حتی به کسی توضیح بدم میرم جلو! بزار فکر کنن نشستم دستی دستی فقط رویاپردازی میکنم. حوصله داریا برا خودت مانع بتراشی!

44

تا خوابم برد مامانم منو بلند کرد برا ثبت نام:/ تنها هم نرفت نامرد:( منم مجبور شدم بلند شدم رفتیم ثبت نام خداروشکر ثبت نامم کردند بدون تعهد:/ بعد داشتیم میومدیم بیرون به مامان میگفتم نزدیک بودا از من هم تعهد بگیرنا! بعد گفت نه خب دختره یک عالمه کار کرده بود از پنجره اوزیون شده بود مگه میمونه:/ میخواستم بگم نصف کارایی که اون کردو هم من هم در خفا هم علنی انجام دادم ولی بدون شیطنت :) اصن سر کارگاه طراحی عشقم اویزون شدن از پنجره بود:/ بچه  ها هی میگفتن خودتو پرت کن بعد تا رفتم کنار حدیث اومد اونور چارچوب مسئول ما دیدش :) کلا در این موارد یکم خیلی شانس دارم اگه چشم نزنید!

بعد هم باز خوابم نبرد و بعدش رفتم هاپکیدو وای مه گل موهاشو عوض کرده خیلی بهش اومده. بعد هم سه تفنگ دار گفتن یک شنبه بریم استخر گفتم بریم! کاش میگفتم پنجشنبه گفتن پنجشنبه یا یکشنبه گفتم یک شنبه :( بعد یادم نبود یک شنبه قراره برم موزه. بعد به لاد زنگ زدم گفت پنجشنبه باز گفتم نه شد شنبه! وای اصن یک قرار پیش میاد بقیه اش دیگه دست من نی! خودش ردیف میشه خخخخ. فقط نمیدونم الان میخام به غزاله بگم که سه شنبه بریم :( 

این پنجشنبه طلسم شدس! تو این روز فقط دوتا اتفاق میفته!  فک کنم فقط صدف میفهمه چی میگم خخخ. 

بابا

برام کابوسی کابوُ! حتی با این که نیستیا ولی باز حس میکنم ... کابوسی باباجون تمام رفتار تک تک رفتارت برام کابوس شده!

هرجور نگه میکنم فقط ازت متنفرم!

نمیدونم ایا این تصمیمم هم به خاطر تنفر از توئه؟ بعدا عین خر پشیمون نشم؟ نمیودنم اه خدا حالم ازت به هم میخوره ( جدی نگیر خدایا نهایت ابراز علاقمه!)

حااااااااالم ازت به هم میخوره بابا! فقط کابوسی کابوس! بود و نبودت فقط کابوسه واسم.


اهنگ

دارم اهنگی که الان پخش انلاینه رو گوش میدم :)

چ جاذاب!

عا یادم رفت بگم من که الان دارم اهنگ میگوشم چون بابام نی:) بابام باز گذاشت رفت! خب مهم نیست . ولی خب خداروشکر گفت هیچیش نیس دکترا. درکش نمیکنم ااین همه دکتر خوب اینجا داریم! اصن خود اونا میان اینجا برای دکترا وات د فاز بابا جون؟ خب مهم اینه که چیزیش نیس! 

من که بیشتر حس میکنم باز یک بهونه بود برای اینکه یکم از دست ما نفس بکشه :)

خدایا

خدایا مرسی. تو دیگه چته؟ تو دیگه چرا با من دشمنی داری؟

چرا دقیقا هر چی رو که گفتم نه رو گذاشتی؟ به چی میخوای برسم که اینقدر نفهمم که نمیرسم؟ هیچی نخوام؟ خب باشه خدا گه بخورم دیگه تو زندگیم چیزی بخوام اگه قراره اینجوری برای هر کدوم بزنی پس کلم! ینی چی ... ینی چی ینی چی! درک نمیکنم نمیفهمم! 

نمیشد حداقل یکی اره؟ دقیقا هرچی گفتم نه که بعدش محکم بزنی پس کلم یا چی؟ خدایا نمیخام خو! ینی چی ؟ چرا اینجوری میگه مامان ازت؟ 

خدایا درکت نمیکنم حداقل میخوای اینجوری بزنی پس کلم حداقل یک راه بزار جلوم فقط نزن پس کلم!

لعنت

لعنت یه مدرسه لعنت به مدرسه لعنت به مدرستههههههههههههههع  یک روز یک گالن بر میدارم میرم خیابون مدرسه اینجا و مدرسه س قبلیم هرچی مدرسه دارخ اتیش میزنم! 


یک گالن کفایتم نمیکنه! 

41

امروز روز ثبت نام برای یازدهمم بود.  من اصلا نمیدونستم! بابامم نمیخوادشناسناممو عکس دار کنه. بابام میدونست نگفت! مامان هم ندید! همین قدرررررررر براشون اهمیت دارم همیییییینقدر! منم که کارناممو دیدم دیدم معدلم 18.5 طراحی فلان مبانی فلان انضباط 13 و ولش کردم! تلگرام هم قطعه اصلا گروه رو نمیبینم! هیچی خبر ندارم!

نوشته فقطططططططططططططططططططططططططططططططططط دوشنبه! خدااااااااااایا نمیدونم حکمتش چیه ولی خیر باشه لطفا در به در نشم!

لعنت به مدرسه لعنت به مدرسه لعنت به مدرسه! تازه متوجه استوری بچه ها شدم که اخراج شدم ینی چی! واااااای! باورم نمیشد که مدرسه سر حرفشون بمونه و اخراج کنه! واااااااای باورم نمیشه! وای از من تعهد نگیرن! چون اصلا نمیتونم بهش عمل کنم:/ 


خدایا به خیر بگذرون! ثبت نام شم بره! نه اینجا هر جا  نمیدونم واقعا حکمت این ندیدنه چیه ولی لطفا خوب باشه! 

همش داشتم با خودم میگفتم اگه مدرسه به حرفش وایسه و اخراج کنه سال دیگه چقدر خوب میشه! با تمام وجودم امید داشتم و دارم که سال دیگه مثل امسال نمیشه! نمیدونم دیگه این میره برای مهر که ببینیم دقیقا کیارو با تعهد قبول کرده و کیا رو هیچ جوری قبول نکرده.

40

نگار امروز فقط بود سه نفر باشن کاری نمیتونن بکنن چه برسه که تنها باشه! مجبور بود بام حرف بزنه. مهم نی منم حرف زدم ولی خیلی کوتاه و مختصر ادامش ندادم. بعد دوباره میخواست بزنه تو شکمم موقع دیچاگی همه فکر کردن خورد ولی اصن نخورد بهم! سه تفنگ دار هی رفته بود رو مخشون بابا نزار بهت بخوره اینجوری بگیر میخاد بزنه تو شکمت توهم پاتو بیار بالا بزنش بگو داشتم از خودم دفاع میکردم! کلا داشتن جای من حرص میخوردن! دلم میخواست بهشون بگم بابا حرص نخورید میگذره میره :) 

ولی به جاش گفتم برید ه استاد بگید دفه پیش به استاد گفتم فایده نداشت سه نفر دیگه هم برن بگن بهتره! یهو اسیب ببینم کلا نتونم برم مسابقه چی؟ 

همین دلم نمیخاد بقیه چیزارو بگم